Didgaheno.ir | Fa | En | Login        
قسمت بیست و هفتم - معارفه در شهر باران


25 آبان 1393



معارفه در شهر باران

قسمت بیست و  هفتم
 

دوران فعالیت حرفه ای  در اردبیل پايان یافته بود. پس از اتمام مراسم توديع رهسپار گيلان ‌شديم . رهسپار رشت . راهی سرزمينی سرسبز با مردماني فهيم. راهی سرزمين ميرزا کوچک خان . راهی سرزمين دکتر معين (صاحب لغت‌نامه). راهی سرزمين شيون فومني . شيخ زاهد گيلاني و خيلي‌هاي ديگر .
صبح‌گاهان که رسید به اتفاق آقاي صدقي و تني چند از همکاران اردبيل که به رسم احترام و قدرشناسي همراهي‌مان مي‌کردند راهي شديم. ماجراي انتقالم به گيلان و کش و قوس‌هايش ،  انتقال به گيلان را به تأخير انداخته بود و اداره امور شعب گيلان پنج ماه بدون رئيس فعالیت می کرد. بدون مسئولی که تصميمات ضروري را گرفته و به اجرا درآورد.
پيدا بود اين وضعيت چه عواقبي داشته . در مسير راه اردبيل به رشت به آن عواقب فکر مي‌کردم . به مشکلات استان . به انبوهي از دردسرها که پیش رويم جلب نظر می کردند . به مشکلاتي که در همين هفته‌هاي اخير پي به آن‌ها برده بودم. به توقعات و انتظارات فراوان مسئولين و مردم گيلان . به نابساماني‌هاي اداره . به اختلافات دروني . به خيلي چيزهاي ديگر.
اعتراف می کنم نگراني‌هايم فزوني گرفته بودند. ولی به آينده اميدوار بودم. دلم روشن بود. از ته دل به خداي بزرگ توکل کرده بودم . به اين که در آن راه پر خطر و لبالب از دست انداز  ياري ام خواهد کرد. در کنار اين ، مي‌توانستم روي تجارب پيشينم حساب باز کنم . حساب باز کنم و در شرايط بحراني و دشوار تصميمات مناسبی بگيرم و از همه مهم تر مي‌دانستم با مردمان فکور روبرو هستم . مي‌دانستم همه اين مزيت‌ها در عبور از  بحران یاری ام خواهند داد.
استفاده از تجارب و نظرات انسان‌هاي خردمند و خيرخواه هميشه در دستور کارم قرار داشته . معمولا با یکی از اين کارکشته‌هایی که مسئوليت‌هاي بزرگي در بانک ملي داشت و پس از بازنشستگی  مقيم تهران شده بود مشورت می کردم.
يکي دو روز قبل از عزيمت به گيلان ، تلفني با ايشان گفتگو کردم و شرايط بحراني ، سخت و نابساماني‌های جاری را توضيح داده و پرسيدم "... به نظر شما باید با چه شيوه‌اي با این مسائل روبرو شوم ؟ چه روشي را بکار بگيرم تا نتیجه مثبت کسب شود ؟"
ايشان پس از شنيدن سخنان و پرسش‌هايم جواب دادند "... به شرايط بسيار سختي پا گذاشته‌اي و مي‌دانم شرايط فعلي مطلوب هم نيست. کار کردن در چنين وضعيتي بسیار سخت است . اما دو پيشنهاد دارم. به گمانم اگر اين پيشنهادها را به کار بگيري در کاهش تنش جاری مي‌تواند مددساز شوند". و افزودند "... از توضيحاتي که دادي متوجه شدم دودستگي و اختلافات دروني بين همکاران جاری شده. رمز موفقيت شما ايجاد آرامش و صميميت در اداره است . پس در اولين فرصت دو اطمينان محکم و مطمئن به همکاران بدهيد. در گام نخست به اطلاع آنها برسانید گذشته همکاران را نادیده خواهید گرفت . بگویید نبش قبر نخواهید کرد که چه کسي چه کاري انجام داده يا نداده ! چه پست و مقامي گرفته و چگونه آن را بدست آورده ؟ اعلام کنيد به گذشته و پشت سر نگاه نخواهید کرد. نگاه نخواهید کرد و در تصميم‌گيري‌ها به عملکرد حال و آينده روی خواهید آورد". ایشان تاکید کردند"در گام دوم به همکاران بگوييد بدگويي از ديگران و غيبت‌گويي را نخواهید پذیرفت . بگویید همه باید شفاف و در حضور هم سخن بگویند". روي دو پيشنهاد اين مدير کهنه‌کار و با تجربه فکر کردم . فكر كردم و پي بردم درست مي گويد. اكنون سال ها از آن زمان سپري شده و مي توانم اعتراف كنم اجرای آن دو پيشنهاد ، يکي از دلايل کلیدی بود که آرامش را به سرعت در اداره جاری نمود . آن دو پيشنهاد زمینه ساز حل سایر مشکلات و بحران‌ها شدند .
پس از ساعتي که در مسير بوديم به شهر باران ، به شهر زيباي رشت رسيديم. به اتفاق دوستان به محل اداره امور شعب گيلان رفتيم .


                                                   

 همکاران به استقبال آمده بودند. پس از تشکر و احوالپرسي و پیش از شروع مراسم معارفه ، من و آقاي صدقي با آقاي استاندار گيلان ملاقات کردیم که اولين ملاقات من با ايشان بشمار می رفت .
استاندار رو کرد به من و گفت "... چند ماهي بود انتظار ورود شما را می کشیدیم . بانک ملي در اين جا مشکلات پرشماری دارد . چند بار با استاندار اردبيل تلفني صحبت کرده بودم تا زودتر رضايت ایشان را برای انتقال شما جلب کنم . اما خب اين انتقال به درازا کشيد". سپس به آقاي صدقي گفت "... نارضايتي‌ها از بانک ملي افزایش یافته . بيشترين شکايات در بين دستگاه‌هاي دولتي و بانک‌ها ، به بانک ملي اختصاص دارد. تا کنون مسئولي هم برای پاسخگویی وجود نداشته. یعنی در حال حاضر بيشترين گرفتاري ‌ ما ، مربوط به بانک ملي است".
دوباره نگاهي به من انداخت و با نا اميدي گفت "... نمي‌دانم حسين‌زاده خواهد توانست اين مسائل و مشکلات را حل کند يا خیر ؟"
در پاسخ گفتم "... اميدوارم به ياري خدا و کمک شما بتوانيم بر مشکلات فائق آييم".
او سپس رو به آقاي صدقي کرد و  از مشکلات و دردسرهايش حرف زد. درد دل کرد و گفت "... هنوز يک هفته از انتصابم به استانداري نگذشته بود که شايعاتی مبني ‌بر اين که مي‌خواهند مرا برکنار کنند به گوش رسیدند و روز به روز هم افزایش یافتند . همه اين ها ما را درگير مسائل حاشيه ای كرده و بخش اعظمی از وقت مان را  گرفته ." آنجا پي بردم رويه‌هاي نادرست کل کشور را فرا گرفته و دامنگیر همه شده. رفتار ناهنجاري که به تنزل اخلاق در جامعه دامن زده .
به هرحال ، استاندار را انساني متواضع، فروتن و خوش برخوردی يافتم . پس از درد دل‌هاي ايشان به اداره امور رفتيم تا در مراسم معارفه حضور پيدا کنيم . مراسم شروع شد و آقاي صدقي در بيانات شان نسبت به بنده اظهار لطف کرده و گفتند "... عليرغم کم سن و سال بودن ، ايشان تجربه و مسئوليت‌هاي زيادي تا بحال داشته‌اند . داشته‌اند و مديري با دانش و تحصيل‌کرده هستند".
                                                      

 
نوبت به من رسيد .
                                                    


 سخنانم را با قرائت يکي دو بيت شعر از شيون فومني آغاز کردم . آغاز کردم و از لطف جناب صدقي تشکر نمودم و گفتم "... برنامه‌ها و طرح‌هايم را در اولين فرصت و در جلسه‌اي ديگر با همکاران در ميان خواهم گذاشت . اما مي‌خواهم به نکته‌اي اشاره کنم که ريشه تاريخي دارد" و ادامه دادم "... شيخ صفي‌الدين اردبيلي در جواني مدتي شاگرد شيخ زاهد گيلاني بوده ، همان شيخ زاهد گيلاني که مقبره و آرامگاهش در لاهيجان است .
                                           


 شيخ صفي‌الدين اردبيلي داماد شيخ زاهد هم بود و پس از فوت ايشان ، جانشين و مراد پيروان شيخ زاهد گيلاني مي‌شود" و گفتم ".... از آن جايي که ما اردبيلي‌ها خود را از نسل و نوادگان شيخ صفي مي‌دانيم به تعبیری با شما قرابت پيدا مي‌کنيم . اما نکته اصلي در اين است که حقير از شيخ صفي‌الدين اردبيلي پيروي کرده و به ايشان اقتدا نموده و داماد گيلاني‌ها شده‌ام".
با گفتن این امر انبساط خاطري در جلسه حکمفرما شد تبسم و خنده بر چهره ها نقش بستند. احساس کردم با گفتن اين مطلب و از همين ابتدا صميميت بين من و همکاران برقرار شد . بنابراین گفتم "... گذشته از آن بحث تاريخي ، هم چنان که عرض کردم چون همسرم گيلاني است ،‌ قرابتي که اکنون با گيلاني‌ها دارم موجب شده رفت و آمد زيادي با استان خوب و زيباي شما برقرار کنم و بخشي از اقوام ، آشنايان و دوستان ما در شهرهاي مختلف گيلان ساکن هستند".
در پايان گفتم "... بنابراين بيگانه با فرهنگ اين منطقه نيستم و به فرهنگ غنی استان زيباي شما اشراف دارم".


قسمت بیست و ششم
قسمت بیست و هشتم








  ارسال نظر

ايميل :  
وب سايت :  
نام و نام خانوادگی :  
نظر :
 


 
نظرات ارسالی
آقاى وثوقى ، اين مطالبى كه بيان كرديد نشانگر بزرگ منشى جنابعالى و همكاران خوبم در خطه مهربان خيز گيلان است . برايتان آرزوى موفقيت بيشترى دارم .
حسين زاده     وب سایت:

با سلام و عرض ادب و خسته نباشید باعث افتخار ما گیلانی ها هستید متاسفانه در دوران مدیریت شما من هنوز در بانک ملی استخدام نشده بودم و این افتخار نداشتم که دوران حضور شما در گیلان را درک کنم اما فراموش نمی کنم روزی را که اولین کلاس وبلاگ نویسی در گیلان آغاز شد و تعداد زیادی از همکاران ستادی و مسئولین دوایر اداره امور حضور داشتند و بعد از معرفی من حقیر به عنوان مدرس از تاکیدات و توصیه های شما برای این دوره صحبت شد همه همکاران از شما به عنوان مدیر موفق و خوشنام یاد کردند و نام نیک شما همچنان در اداره امور شعب گیلان هست و خواهد بود. همیشه پیروز و سربلند باشید.
هادی وثوقی     وب سایت: bmi3981@yahoo.com

جناب آقاى الهويرديزاده ، زندگى كردن در تهران از هر لحاظ هزينه هاى زيادى دارد ، ضمن آن كه بر أساس مصوبه هيئت وزيران انتقال به تهران ممنوع است .
حسين زاده     وب سایت:

با سلام و عرض ادب ، با توجه به موقعیت شغلی که حضرتعالی در جریانش هستید می خواهم به تهران انتقالی بگیرم به نظر شما فکر عاقلانه و منطقی هستش یا نه ؟ نیاز به کمک فکری دارم. در پایان عارض می باشم که اسم مادر بزرگ مادری من گیلان بود. خدا بیامرز خاطراتی را از گیلان و به خصوص از میرزا کوچک خان تعریف می کرد.
شاهین الهویردیزاده     وب سایت:

با سلام و عرض ادب و احترام ... بنده نیز بخش کوتاهی از شعر طنز مرحوم شیون فومنی که این روزها وصف حال اکثر همکاران شده است را تقدیمتان می نمایم: من همیشه عرض می کنم / در تمام طول روز / در اداره در تمام نامه های بی قواره عرض می کنم / عرض می کنم در تمام طول سال عرض کرده ام / برج (دخل) من کفاف خرج من نی دهد......
محمدرضا محمودیان     وب سایت: http://bmik.blogfa.com/

جناب ابوئى ، راستش را بخواهيد گيلانى ها خيلى مهربان و همانطور كه گفتيد خونگرم هستند . با بيان آن مطلب ، بدون ترديد مودت و الفت آن ها نسبت به اين خدمتگزارشان افزونتر شد .
حسين زاه     وب سایت:

سلام روز اول چه برگ برنده ای را رو کردید (همسر گیلانی) واقعا گیلانیهای خونگرم با این مطلب دیگر شما را از خودشان میدانستند و اونایی که شاید از انتقال شما ناراحت بودند روز اولی پی به فراست شما بردند .
حسن ابوئی مهریزی     وب سایت:





© Copyright 2011. All right reserved. تمامی حقوق متعلق به این سایت برای محمد رضا حسین زاده محفوظ می باشد.