چنان كه در قسمت اول تلويحاً اشاره شد،برآيند روابطي كه بانك رقیب طي چند سال اخير در سازمان حج و زيارت به وجود آورده بود به نفع بانك ملي نبود. ولي حجم گسترده فعاليت ستاد حج بانك ملي و پيگيريهاي مستمر و مداوم چندين ماهه و سايه انداختن توان بيپايان بانك، راهي جز پذيرش بانك ملي بر آنان نگذاشت. ميدانستيم تحميل پذيرش ما می توانست نتایج سنگيني هم به بار آورد، لذا طي جلسات مختلف و متعدد براي پذيرفتن حالات و شرايط مختلف برنامهريزي های ضروری انجام پذیرفتند تا غافلگير نشويم. تا جایگاه بانک ملی حفظ شود.
در روزهاي اول ثبتنام با كوهي از مشكلات به ويژه با مسائل سيستمي مواجه شديم. آن چه که به فشار عصبی بر برخی همكاران در شعب منجر شد. از آنجايي كه جناب آقاي قنبري همكار محترم هيئتمديره كه مسئولیت IT بانك را برعهده داشتند به افتخار بازنشستگي نائل شده بودند، ناچار شدم سه شبانهروز اول را در شركت سداد مستقر شوم. مستقر شوم و عمليات ثبتنام را از مقر شركت مديريت كنم. اعضايی که در صف تصميمگيرندگان بودند را در ستاد گرد آوردم تا در شركت سداد مستقر شوند. به سرعت اتاق فكري كه از کارشناسان انفورماتيك ادارات امور شعب تشكيل شده بود برپا شد.از طريق تله كنفرانس با آنها ارتباط دائمی برقرار شد. راهكارهاي پيشنهادي ايشان را بررسي کرده و به مرحله اجرا درآوردیم. اين تمهید انصافاً در روزهاي اول كمك فراوانی به ما کرد.
مشكلات شعب در همه نقاط کشور از محل استقرارمان لحظه به لحظه رصد شدند. زیر ذره بین رفتند و هر روز طی دو جلسه ظهر و عصر تصميمگيري های مربوطه گرفته شدند. با کسب مجموعه اطلاعات به تجزيه و تحليل دست زدیم. در عین حال راهكارهاي پيشنهادي همكاران، خصوصاً همكاران اتاق فكر را هم دريافت و در دو جلسه تصميمگيري، آنها را مطرح و تصميم نهايي را براي اجرا ابلاغ ميكرديم. اين روش به ويژه در روزهاي نخستین که چالش ها پرشمار بودند بسیار موثر افتاد.
طی روزهاي اول که با مشكلات فراوانی دست و پنجه نرم می کردیم، مديران بانك رقیب كه در شکل گیری برخي مشكلات بی تاثیر نبودند ، از خوشحالي در پوست خود نميگنجيدند. خبرهايي كه می رسيد حاكي از اين بود نيمه شب جمعه به مديرانشان در سراسر كشور پيامك هایی ارسال کردند مبنی بر این كه سرورهاي بانك ملي از كار افتاده. مبنی بر این که نميتوانند فعال شوند. می گفتند از اين فرصت نهايت استفاده را برده و كار را تمام كنيد. همين طور بعداز ظهر جمعه (دومين روز ثبتنام) طی برگزاری جلسه فرماندهيشان ادعا کردند سيستم بانك ملي سقوط کرده و جمع شدنی نیست. ادعا کردند بانک ملی از اول هم نبايد پا به اين عرصه ميگذاشت. ادعا می کردند فردایش - شنبه - كار بانک ملی تمام می شود.
آن خبرهای نامیمون از درون جلسات آن بانك به ما ميرسيد، در حالی که ما با توجه به نبوغ همكاران و با همه توان و داشتههايمان در حال برنامه ریزی براي شنبه بودیم. راههاي جايگزين مختلفي را طراحي ميكرديم. تا پاسي از جمعه شب. تا نیمه های شب. تا دم صبح. ساعت كاري شنبه فرا ميرسيد و نگراني همكاران بيشتر. همه چیز حيثيتي شده بود. برغم همه دشواری ها، اعتراف می کنم به کارشناشان خود اعتماد داشتيم. به آنها دل بسته بودیم. اميدوار بوديم. خیلی زیاد.
در روز شنبه (سومين روز) لحظه به لحظه گزارشات را از شعب دريافت كرديم. تدریجا دریافتیم شرایط نسبت به دو روز قبل بهبود یافته. البته کماکان مشكلاتي وجود داشتند. به سرعت با كمك کارشناسان اتاق فكر و كارشناسان شركت سداد به رفع آنها پرداختیم. بعداز ظهر شنبه که فرا رسید بیش و کم اکثر دلشوره ها برطرف شده بودند. مشكلاتی وجود داشتند كه آنها هم در روزهاي بعد حل شدند.
بر اساس شواهد رفتاري موجود، چنين استنباط ميشد كه برخي از متوليان امر بی میل نبودندتا بانك ملي ناکام بماند. از طرفي بانك رقیب هم باتوجه به شرايط روزهاي اول، خود را براي برپایی جشن پيروزي آماده كرده بود. ولي استقبال گسترده مردم از بانك ملي و تلاش جانانه همكاران كه با چنگ و دندان جنگيدند ايشان را هم غافلگير کرد و هم نااميد.
اطلاعات واصله حاكي از آن بود بانك ملي پيشي گرفته، ولی براي جلوگيري از بياخلاقيهاي مضاعفي كه پي در پي عليه ما جاری ميشدند با مشورت و همفكري تصميم گرفته شد آمار واقعي در روزهاي اول ارائه نشود، رقبا سرمست از اين كه شرایطشان به مراتب بهتر از ماست به راه انداختن جنگ رواني برخواستند. تلاش کردند سازمان را مقابل عمل انجام شده قرار دهند. با مصاحبههاي غيرواقعي اعلام كردند در دو سه روز اول تعداد ثبتنام موردنظر سازمان تكميل شده. اعلام کردند ثبتنام متوقف خواهد شد. سازمان حج ناچار شد آن اظهارات را سریعا تكذيب كند. ناچار شد اعلام کند ثبتنام تا يك ماه ادامه خواهد داشت. در چنین قابی، هم بنده و هم سخنگوي بانك براي مقابله با جنگ رواني تحميل شده ناچار به مصاحبه و يا اظهارنظرهاي رسانهاي ميشديم.
به گمانم آنها به اشتباه تصور كرده بودند كه چون جلوتر از بانك ملي هستند هرچه زودتر سوت پايان به صدا درآید به سودشان خواهد بود. استراتژي آنها اين بود برنامهها و اهداف خود را به سازمان تحميل كنند. ولی نتیجه نگرفت. ناکام ماندند.
شایان ذکر است كه بانك ملي از همان روز اول پيشي گرفته بود. ولي بنابر تاكتيكي كه اتخاذ شده بود، آمار های واقعی ارائه نشدند. عصر روز چهارم بود كه خبردار شديم رييس محترم سازمان حج و زيارت گفتگوي زنده تلويزيوني با شبكه تهران انجام خواهد داد. به همين جهت آخرين آمار را از هر دو بانك درخواست کردند. بلافاصله با اعضاي ستاد مركزي حج در بانك مشورت كرديم و از آنجايي كه احتمال داده ميشد آمار بانكها را در مصاحبه به تفكيك اعلام كنند - اين چنين خبر به ما رسيده بود- و سرانجام تصميم گرفته شد تا آمار واقعي خود را براي نخستین بار اعلام كنيم. پس از ارسال آمار ما، خبردار شدیم مديران آن بانك و مديران سازمان شگفتزده شدند. اظهار كردهاند چنين چيزي امكان ندارد. رييس محترم سازمان نيز در برنامه تلويزيوني آمار بانكها را به تفكيك اعلام نكرد و فقط به ارائه آمار كلي اكتفا نمود.
در این مرحله بود که بانك رقیب دریافت هيچ یک از برنامههايش به سرانجام نرسیده. دریافت از بانك ملي عقب افتاده. بنابراين دست به كارهاي ناصواب ديگري زد كه آخرين آن با ورود مراجع معظم تقليد و تذكرات ايشان، ناكام ماند. آن چه رخ داد حيثيت آنها را هم نزد سازمان حج مخدوش ساخت. بر اساس گزارشات واصله رفتارهاي سخيف گوناگوني نيز از ناحيه ايشان در شهرستانها و شعب عیان شدند که براستی در شأن يك بانك معتبر نبوده و نيست.
بانك رقیب طی هفت هشت روز اول خود را از تقلا نينداخت، ولي تدريجا دریافت ياراي مقابله با قدرت عظيم بانك ملي ايران را ندارند. لذا تسليم شرايط و صدارت بانك ملي شده. سرانجام آرام گرفت. از طرفي فاصله ما با آنها روز به روز تا آخرين لحظه ثبتنام زيادتر شد.
هدفي كه ما براي بانك در اين پروژه از قبل تعيين كرده بوديم بسيار واقعبينانه و با دو هدف حداقلي (60%) و حداكثري (70%) بود. ولي براي دستیابی به اين اعداد از همكاران درخواست كرده بوديم 80% را مدنظر بگیرند.
باتوجه به اتفاقات گوناگون و فراز و نشيبهاي فراواني كه بانك در يك ماه اخير با آن مواجه شد، حاشيههاي زيادي براي بانك به وجود آمد. اما از اعتماد مردم به بانک ملی ذرهاي كاسته نشد. بانك ملي در اين پروژه به آمار و سهم بيش از 60% نائل آمد سهم ثبتنامي بانك ملي بيش از يك ميليون و يكصد هزار نفر تفاوت با بانك رقیب داشت و از اين رهگذر قريب به سي هزار ميليارد ريال منابع جمعآوري و جذب شد.
در اين روند برخي از ادارات امور شعب عملكرد بسيار موفقي داشتند. به بررسی تفاوت عملكرد اين گونه ادارات با برخي ادارات امور شعب ديگر پرداختیم. دریافتیم راهكارهاي جايگزين و پيشنهاداتي كه از ستاد مركزي اعلام شده بود توسط این مديران به خوبي به بدنه انتقال یافته و لذا با كمترين مشكلات مواجه بودند. برخي ديگر نتوانسته بودند اين وظيفه را به خوبي انجام دهند. با اين وصف، تلاش های بسيار چشمگير و درخشاني صورت گرفتند، صحنههاي بسيار زيبا و شگرفي رقم خوردند. اكثر همكاراني كه در مرخصي تعطيلات تابستاني بودند به محض شروع عمليات ثبتنام، خودشان داوطلبانه مرخصيها را لغو کرده و با شوق به سر كار بازگشتند. بازگشتند تا در اين بستر سهمي داشته باشند. قابل توجه تر اين كه آن عده از همكاراني كه به سبب بيماري در مرخصي استعلاجي بسر می بردند هم با وضعيت نامناسب جسماني در اين تلاش و مبارزه حضور فوقالعادهاي داشتند. حقیقت این است زبان از تحسين اين عزيزان و همكاران قاصر است. در اين قاب نبايد از همت و غيرت همكاران بازنشسته نيز غافل ماند كه آن يادگاران هم سهم بسزايي در اين موفقيت داشتند.
اما نارساييها و مشكلاتي كه خصوصاً در روزهاي اول با آن مواجه بوديم سوالات زيادي را در ذهنم ايجاد كرد. هرچند همه آنها قابل طرح نيست ولي برخي از اين سوالات را كه هرگز نميتوانم فراموش كنم در اينجا مطرح ميكنم:
• چرا بايد بخشIT سازمان حج و زيارت دو سه روز مانده به شروع ثبتنام ، بی مقدمه و دفعتا نرمافزار و برنامه جديدي را فقط به بانك ملي ديكته كند تا در ثبتنام از اين برنامه استفاده شود؟ درحالي كه پیشتر نرمافزار و برنامه بانك ملي را پذيرفته و زبان به تحسينش هم گشوده بود.
• چرا بايد بانك ملي که سرمایه این مرز وبوم است را آن گونه تحت فشار مي گذاشتند تا مجبور به كناره گيري شود و يا بدون امكان تست برنامه جديد، تن به تبعات منفي آن بدهد؟
• چرا بايد 24 ساعت مانده به شروع ثبتنام، دسترسي به سايت بانك ملي از طريق شركت پشتيبانيكننده (بيرون از بانك) امكانپذير نباشد و يا به سختي قابل دسترس باشد؟ چرا اين اتفاق فقط براي بانك ملي ميافتد نه بانكهاي ديگر؟
• چرا بايد برخي از سرورهاي شركت سداد در نخستین روز ثبتنام معيوب شده باشند؟
• چرا بايد دست های بانك رقیب را باز بگذارند تا براي رسيدن به هدف خود و جذب منابع بيشتر دست به هر كار غيرحرفهاي و غيراخلاقي بزند و وقتي اوضاع شور شود سرانجام در اندیشه چاره ای فرو روند و ناچار شوند جلويشان را سد كنند؟
• چرا بايد نگاه سازمان به دو بانك متفاوت باشد؟
... و چراهاي پرشمار ديگري كه هرچند به پاسخ كلي آن سوالات دست يافتهام ولي نميتوان به سادگي از كنار آنها گذشت. با اينحال، همچنان كه ذکر شد تجربه گرانقدري برای بانک ملی بدست آمد. نطاره گر تلاش بيوقفه همكاران بوديم. اعتقاد دارم آنان در برخي مواقع ماموریتشان را با دستان خالي، با اشك و آه جلو بردند. چنان که در روز سوم (شنبه) يكي از سايتهاي فرعي آن بانك با شگفتي نوشته بود: "...كاركنان بانك ملي عليرغم مشكلات سيستمي با جرأت و شجاعت مثالزدني ، پول مردم را ميگيرند و رسيد موقت به آنها داده و ثبتنامشان ميكنند".
يكي از رؤساي ادارات امور شعب استانها ميگفت در ساعت 30/12 نیمه شب روزهاي اول ثبتنام براي بازديد به يكي از شعب شهرستانهاي استان رفته و دیده بود تنها كارمند خانم شعبه، پشت باجه نشسته و با شور وصف ناپذیری كار ميكند.ايشان اظهار مي داشتند كه آهسته و با ناراحتي به رييس شعبه گفتم "چرا اين بانو را تا اين وقت شب در شعبه نگه داشتهاي؟ چرا او را روانه خانهاش نميکنی؟" رييس شعبه در پاسخ گفت "هرچه اصرار كردهايم نميرود". سرانجام رييس اداره امور پيش آن بانو رفته و ضمن تشكر و تقدير از او مي پرسد "چرا به خانهتان نرفتهايد و تا اين وقت شب ماندهايد؟" آن بانوی بزرگوار در پاسخ مي گويد " نمی توانم در اين مبارزه كه همه همكاران بانك ملي حضور دارند و براي افتخار بانك تلاش ميكنند خود را راضي به رفتن كنم.لذا من این جا با ميل باطني و قلبيام ماندهام".
يكي ديگر از رؤساي ادارات امور شعب نقل ميكرد طی بازدید ازشعبه اي ديدم در يكي از اتاقهاي شعبه، يكي از همكاران به پهلو دراز كشيده و اسناد را در كامپيوتر ثبت مي كند. با تعجب از رييس شعبه پرسيدم "چرا ايشان اينگونه دراز كشيده ؟!" رييس شعبه در پاسخ گفته بود "ايشان شديداً ناراحتي ديسك كمر دارد و نميتواند بنشيند. در مرخصي استعلاجي بسر ميبرده ولي به خاطر ثبتنام عمره مفرده با اين وضعيت در شعبه حضور بهم رسانده تا سهمي در اين موفقيتها داشته باشد!"
مواردی از این دست بيشماري هستند.
كدام سازمان و دستگاهي را ميتوان سراغ گرفت كه كاركنانش اين چنین عاشقانه، این چنین از ته دل براي موفقيت مؤسسهشان بجنگند؟! اين ها گوشههايي از واقعيتهايي بودند كه طی يك ماه اخير رخ دادند. بنابراين نميتوانم آنان را تحسين نكنم، نميتوانم دستانشان را نبوسم، نميتوانم صدآفرين نگويم. نمی توانم و نمی توانم .... آنها فوقالعاده بودند. آنها شاهكار كردند. از خداوند مهربان برايشان چه در زندگي و چه در كار، بهترين آرزوها و موفقيتها را خواهانم.