|
استیو جابز بد و بیرحم: خوش به حال او
|
|
|
|
28 آبان 1390
مترجم: محمود بيگلري
(يادداشت دبير): این مطلب که توسط جین مارکز نوشته شده، پاسخی است به منتقدان سرسخت جابز درباره بیرحمیو شقاوت رفتار او، به عنوان یک مدیر و فردی ثروتمند. نویسنده با واکاوی نتیجه کار جابز به دنبال توجیهی برای روحیه «خشن و بیرحم» اوست.
استیو جابز فوت کرد. مطالب زیادی در تعریف و تمجید از او که البته استحقاقش
را هم دارد، در حال انتشار است. او یک نابغه بود. مردی که تاثیری شگرف بر
زندگی مردم گذاشت. در طول هفته، بیش از سی مطلب در مورد زندگی و موفقیتهای
جابز در روزنامهها و وبلاگها خواندم. شخصا هم مطلبی در تحسین او
درهافینگتن پست نوشتم.اما، به عمق شخصیت او به عنوان یک «مدیر» پی نبرده
بودم تا اینکه مقالهای از رایان تیت خواندم. جابز فقط به خاطر خلاقیت، هوش
و سختکوشیاش نبود که موفق بود. افراد بسیاری با چنین صفاتی در حوزه
تکنولوژی وجود دارند. او یک خصوصیت بارز دیگر هم داشت که او را از دیگر
مدیران متمایز میساخت: او یک مرد «بیرحم» بود. خوش به حال او. من خلاق و
با استعداد نیستم. البته، سخت کار میکنم اما، تعطیلات و گذراندن وقت با
خانوادهام را دوست دارم. من به اندازه جابز نه سختکوشم و نه «بیرحم».
شاید به همین خاطر است که میلیاردر نیستم. خلاق بودن و سخت کار کردن امری
غیرعادی نیست، اما «بد بودن» و «بیرحمی» چرا. تیت در مقاله خود میگوید
جابز افکار و رفتار کارکنان را کنترل و سانسور میکرد. محصولات اپل ما را
به دنیایی مملو از اطلاعات متصل کرده است و باعث رشد تفکر و ارتقاي عملکرد
ما شده است. اما، همین اپل به تفکرات دیگران اجازه بروز تمام و کمال
نمیداد. در حقیقت محصولات اپل قرار است در خدمت افرادی باشد که خود اپل (و
جابز «بیرحم» به عنوان مدیر) به آنها اجازه فعالیت نمیداد. جابز
اجازه نمیداد که محصولاتش به شکلی استفاده شوند که تاثیر منفی بر شرکتش
داشته باشند. او میدانست که مورد اعتراض بعضی افراد قرار خواهد گرفت، اما
اهمیت نمیداد. چون او «بیرحم» بود. محصولات من بارها به شکل غلط مورد
استفاده قرار گرفتهاند (مثلا، مشتریان نرمافزار مدیریت ارتباطات را، به
علت ارزانتر بودن، تغییر داده و از آن به جای سیستم موجودی کالا استفاده
میکنند) و من هیچ واکنشی نشان ندادهام و بهزعم خودم «بیرحم» نبودهام.
اما پس از مدتی، مشتریان با استفاده نابجا از محصول به نتیجه مطلوب نرسیده
و مرا مقصر دانستهاند. من هیچ وقت به اندازه جابز با استعداد نخواهم بود.
اگر کنترل (یا به عبارتی «بیرحمی») بیشتری میداشتم، شاید موفقتر
میبودم. تیت ادامه میدهد: «در شرکت اپل، فرهنگ ترس و کنترل ارتباطات
حاکم است. آنها در به دام انداختن فاشکنندگان اسرار شرکت متخصص هستند. یکی
از عجیبترین برخورد آنان با مردی در سان فرانسیسکو اتفاق افتاد، وقتی که
به دنبال نمونه آزمایشی آیفون گم شده بودند. خانه این مرد را کاملا زیر و
رو کرده، او و خانوادهاش را تهدید به اخراج از کشور (به دلایل مهاجرت)
کردند.» عجب، گشتاپوی اپل! جابز یک کنترل کننده به تمام معنا بود. او
در مورد اینکه چه اطلاعاتی و در چه زمانی منتشر شود، بسیار «سختگیر» بود.
او با مطبوعاتی که از محصولاتش انتقاد میکردند شدیدا برخورد میکرد. چرا؟
به خاطر اینکه مدیران موفق، به ویژه در حوزه تکنولوژی، از غافلگیر شدن
خوششان نمیآید. آنها هستند که تصمیم میگیرند چه مطالبی در مورد
محصولاتشان بیان شود. آنها میدانند که پیرامونشان پر از رقیبان و
کپیکنندگان است. در صورتی محصول شما از شانس بالقوه توفیق خود در بازار
بهرهمند میشود که توسط شما و به روش شما به بازار معرفی شود. اینجا است
که «سختگیر» و «بیرحم» بودن سرنوشت شما را رقم خواهد زد. جابز به خاطر
شرکتش، کارکنانش و سهامدارانش مثل گشتاپو عمل میکرد. اگر شما از آن
دسته از آمریکاییهایی هستید که مخالف برونسپاری شغلها به کشورهای دیگر
هستند، احتمالا این پیغام را برای دوستان معترض دیگر خود ارسال کرده یا
میکنید: آیفون عزیزمان هم در چین ساخته شده است (کارگر چینی برای ما
آمریکاییها آیفون را ساخته است)! با این همه شما با دوربین ساخت
پاناسونیک از تحصن اعتراضی خود و دوستانتان عکس میگیرید و با استفاده از
آیفون اپل برای ارسال همین پیغام استفاده میکنید؛ همه این وسایل عموما
در کشورهای دیگر ساخته شدهاند که خود مغایر با اعتراض خیابانی شما علیه
برونسپاری شغل است و شخصیت مورد احترام شما، استیو جابز، یکی از همین
متهمان است. چه آدم «بدی» است استیو جابز! آیا این کار امثال جابز واقعا
اشتباه است؟ اگر اپل قانون را زیر پا گذاشته است، اشتباه است. اما، اگر
برونسپاری فقط به خاطر ارزان تمام شدن محصولات در دیگر کشورها است، برخی
جابز را مقصر نمیدانند. واقعیت این است که جابز به مشتریانش، کارکنانش و
سهامدارانش وفادار بود. پس زنده باد جابز «بیرحم». جابز در زندگی شخصیاش
محبوب نبود. تیت در این باره اظهار میدارد: «او اغلب، افراد را تحقیر
میکرد و به آنها بیش از حد توانشان فشار میآورد. در راه پیشرفت، احترام و
همدردی را فدا میکرد و همیشه لحن بدی داشت.» به نظر یک «بیرحم» تمام
عیار بود، این طور نیست؟ ای کاش من هم شبیه او بودم. اگر جابز این چنین
نبود، آیا میتوانست آن همه توفیق به دست آورد؟ آیا ما میتوانستیم از
دستاوردهایش منتفع شویم؟ خیلی از مدیران مثل من، اهل سختگیری زیاد به
همکارانشان نیستند و از برخورد ممانعت میکنند. ما رهبر نیستیم. ما
میخواهیم دیگران دوستمان داشته باشند. افراد بیرحمیچون جابز، قادرند که
به خود فرصت پیشرفت بدهند. البته، بیرحمی هم حد و اندازهای دارد. اما،
در نهایت، بازار به دنبال نتیجه عملکرد است نه نوع عملکرد. دلیل آخر
مبنی بر «بد بودن» جابز، عدم دستگیری و سخاوت اوست. در طول عمرش، از ثروت 7
میلیارد دلاری خود به جز مواردی اندک، کمکی به موسسات خیریه نکرد. تا آنجا
که من میدانم، جابز تمام دارايی خود را پس از مرگ به خیریه بخشیده است.
من او را برای خسیس بودن در زمان حیاتش تحسین میکنم. این عدم دستگیری دلیل
بر عدم نوع دوستی او نبود. افرادی چون او به جای بخشش بعضا مشکوک پول خود،
به صرف انرژی و شجاعت در راستای شکوفايی تفکر، پیشرفت و ارتقاي زندگی
ابناي بشر میپردازند. کلام آخر اینکه، استیو جابز بیشک «بد» و
«بیرحم» بود. خوش به حال او. من هیچ وقت نابغهای چون او نخواهم شد.اما،
شايد به نفع کسب و کارم و کسانی که به آن وابسته هستند خواهد بود اگر من
کمی بد و بیرحم بشوم. منبع: فوربز- دنیای اقتصاد شماره 2507
|
|