به عنوان بهاريه
ميدانيم با استقبال بهار
جائي در دل و ذهنهايمان بارور ميشود. پس دريغ از ما اگر مست مان نسازد
آفتاب ... دريغ از ما اگر چون گل نرقصيم با نسيم ...
بوی باران و بنفشه بیقرارت میکند
بزم بلبلها به بستان ها بهارت میکند
شادی شبنم به روی شاخه ها
شور شمشاد و شکوفه شادمانت میکند
چتر سبز سرو در بزم چمن
سایه های مهربانی را نثارت میکند
چون برقصد برگ با آهنگ باد
نرم نرمک ناز نرگسها جوانت میکند
شعر از : اسماعيل بيگي

سال پرخاطره ديگري را با
هم گذرانديم. افتخار داشتيم ميزبان شما فرهيختگان گرانسنگ باشيم. مطالب
ارساليتان كه در بخش «با شما» انتشار يافت، غنائي خاص به محتواي وبسايت
بخشيد. از نظرات، كامنتها و پيامهاي پربارتان فراوان بهرهها بردم.
براي همه آنها ممنونم.
براي مهر و محبت بيپايانتان. براي مشاركت فعالتان. براي بزرگواريهايتان
... و براي همه آن چيزهائي كه با دلهاي گرم و بزرگتان به من بخشيديد.
اينك كه سال 1393 به
لحظههاي پاياني خود ميرسد و در آستانه ورود به سال نو هستيم، ميخواهم
تبريكات نوروزي و بهاريام را با اين كلمات و واژهها تقديم شما مهربانان
كنم:
عيدتان نوروز. نوروزتان
پيروز. عمرتان دراز. دلتان خوش. عزمتان جزم. چراغتان نوراني. آسمانتان آبي.
اخلاقتان انساني. رقيبتان لوطي. رفيقتان شفيق. عشقتان عميق...