|
قسمت سی و ششم و پاياني
|
|
|
|
19 بهمن 1393
ورود به هيئت مديره ، پا گذاشتن به قلمرو بزرگقسمت سی و ششم و پاياني
در دورانی که همكاران و كارشناسان اداره با شور و شوق وصفناپذيرشان برنامه های جديد را دنبال و اجرا مي کردند اخباری از بانك مركزي به گوش رسيدند. اخباری مبنی بر تغيير و تحول مديريتي. مبنی بر آمدن و رفتن ها... آقاي دكتر شيباني رئيس كل بانك مركزي جاي خود را به آقاي دكتر مظاهري دادند و آقاي مظاهري هم دو تن از اعضاء هيئتمديره بانك ملي را به تيم مديريتي شان دعوت کردند . دكتر بهمني و دكتر پاشاييفام به ترتيب در پست های دبيركلي و معاون اقتصادي بانك مركزي قرار گرفتند. پيوستن اين همكاران به بانك مركزي، برپایی جلسات هيئت مديره بانك را با دشواری روبرو ساخت و گرفتن تصميمها به مشكل برخوردند. همه اینها یعنی دو تن باید بلافاصله به عضويت هيئت مديره در می آمدند. در چنین قابی هفت هشت تن از درون و بيرون بانك ملی نامزد قرار گرفتن در هیئت مدیره شدند. میان نامزدها نام من نیز گنجانده شده بود. آن چه برايم افتخار بزرگي بشمار می رفت. براستی مایه مباهاتم بود كه یکی از نامزدهای اين پست مهم شده ام. تصورش را هم نميكردم یکی از نامزدها شده ام. نه نمی کردم. حضور در خانواده بانک ملی همیشه برایم مایه مباهات بود، ولی ورود به هیئت مدیره به عنوان یکی از فرزندان بانک چالش آفرین ترین بخش زندگی حرفه اي ام را رقم می زد. قلمروی با مسئولیت های سنگین تر، با گستردگی بیشتر، با خیلی چیزهای دیگر... بايد مراحل پرشماری سپری می شدند. باید مصاحبههاي مختلفي را پشت سر می گذاشتیم. باید بانك مركزي صلاحيت فني، تحصيلي به علاوه تجربه نامزدها را تأييد ميکرد. آن مراحل یک به یک سپری شدند. آن مصاحبه ها یک به یک انجام شدند... تا سرانجام بنده مورد تأييد قرار گرفتم. تا سرانجام به مجمع بانك ملي معرفي شدم. مجمع يكي از اركان اصلي تصميمگيري در اين خصوص بود و هست. مجمعی متشكل از بزرگان شامل معاون برنامهريزي رئيس جمهور، وزير اقتصاد و دارايي، وزير راه، مسكن و شهرسازي، وزير جهاد كشاورزي، وزير تعاون، كار و امور اجتماعي، وزير صنعت، معدن و تجارت و سرانجام رئيس كل بانك مركزي. اعضای مجمع پس از تشكيل نشستی، صورتجلسهاي را كه نشانگر موافقت اعضاء با عضويتم در هيئتمديره بانك ملي بود امضاء کردند. امضاء کردند تا وزير امور اقتصادي و دارايي نسبت به صدور حكم اقدام کند... بدين ترتيب پس از قريب به چهار ماه حضورم در اداره كل سازمان و روشها آن روز فرا رسید. 15 دي 1386 . روزی که با موافقت بانك مركزي، مجمع عمومي بانك و با صدور حكم توسط وزير امور اقتصادي و دارايي به عنوان يکی از اعضای هيئت مديره بانك ملي ايران معرفی شدم. آن چه که افتخاری بزرگ برای یکی از اعضای خانواده بانک ملی که همیشه خود را فرزند کوچک این خانواده قلمداد می کرد و قلمداد می کند، بود. در آن روزها برغم ورود به آن قلمرو بزرگ نگران يك چيز بودم. نگران اين كه همه برنامههايي كه در اداره كل سازمان و روشها تا نيمه راه ادامه داده بوديم بي سرانجام رها شوند. آرزو می کردم نفر بعدي و جانشينم آن راه را ادامه دهد. امیدوار بودم روند رو به جلو ادامه پیدا کند. زمان اندکی را در اداره كل سازمان و روشها سپری کرده بودم. ولی طی همان زمان اندک با همكارانی فهيم، تحصيل كرده و بسیار دوست داشتنی همساز و همراه شدم که خاطره هایش برايم لذتبخش مانده اند و شوقآفرين. سالها سپری شده اند ولی هنوز طعم شيريني آن ایام در كامم باقي مانده. من هرگز آن روزها را فراموش نخواهم کرد. هیچ وقت.
سخن پاياني
چنان که در قسمت اول اشاره کردم اين مجموعه از خاطراتم تا مرحله عضويت در هيئت مديره را شامل ميشوند. استقبالي كه مخاطبين گرامي از شروع نشر اولين قسمت به عمل آوردند شگفتزدهام كرد. غافلگيرم کرد. دوستان پرشماری از مسيرهاي آشكار و نهان اين حقير را مورد لطف قرار داده اند. محبتی حاكي از بزرگ منشي آنها. من همیشه از نظرات و پيشنهادات پرشمار و پربارشان استفاده فراواني کرده ام. بنابراین همین جا از همه آن دوستان و بزرگواران سپاسگزاری می کنم.
باخبر شده ام در برخی محافل به ويژه در شبكه بانكي كشور، اين سري از خاطرات بازنشر يافته و توزيع شده اند. باخبر شده ام تعدادي از دانشجويان، این تجارب را موضوع تحقيقات و يا پاياننامههايشان قرار دادهاند که همه اين ها برايم افتخارآميز هستند. چرا كه شايد - و فقط شاید - توانسته باشم تجربيات مديريتيام را تا حد بضاعتم به نسل جديد مديران كشور عزيزمان انتقال دهم تا آنان پا روي دوش خدمتگزاران خود گذاشته و مسیر موفقيت را جانانه تر و سريعتر بردارند. اميدوارم مديران ديگر نيز كه بی تردید خاطرات و تجارب پرباري دارند آنها را در اختيار جوانان و مديران كشورمان قرار دهند. با پيشنهاداتی مبني بر اين كه خاطرات و تجارب مديريتي را در قالب كتابی ارائه دهم روبرو شده ام. آن چه اگر فرصتي دست دهد در آینده عملی خواهد شد. اما دوران حضورم در هيئتمديره بانك ملي ايران، يكي از دوران پرتنش همراه با بحرانها و طوفانهاي عظيم بانك بوده. دوراني لبالب از تجارب مديريتي، لبالب از پندها و البته لبالب از ناگفتهها. اميدوارم روزي فرا رسد و فرصتي مهیا شود تا آن تجربه ها و دستاوردها را با شما در ميان بگذارم. به اميد آن روز...
به درودي ديگر، خداوند نگهدارتان باد.
قسمت سی و پنجم
|
|