17 دی 1393 بدرود شهر بارانقسمت سی و سوم استاندار گفتند: " چنان که میدانید شرایط بانک ملی پیش از این که شما به این استان بیایید بسیار نامطلوب بود و انتظار ورود مدیر بعدی را میکشیدیم تا شرایط را بهبود بخشد " و سپس پرسیدند: " یادتان هست در جلسهی سهنفره آقای صدقی، شما را به من معرفی کردند؟ من اولین بار شما را در آن جلسه ملاقات کردم و صادقانه بگویم زمانی که چهره جوانتان را دیدم دلم فرو ریخت و تا حدی ترسیدم. با خود گفتم خدایا بانک ملی استان با این همه مشکلات و درگیریهای داخلی روبهرو است و ایشان با این سن و سال کم چگونه میتواند از عهده این مشکلات برآید؟ چگونه میتواند این بحرانها را مدیریت کند؟ اعتراف میکنم نگران شده بودم. بسیار زیاد ".استاندار ادامه دادند: " ولی بعد از سپری شدن دو، سه ماه شرایط زیر و رو شدند. دگرگون شده و بانک ملی استان بدل به یکی از بهترین دستگاههای اداری و بانکی شد. نارضایتیها به حداقل کاهش یافتند و میزان رضایتمندی بالا رفت. کارها روان شدند و مشکل مردم استان و البته چالشهای ما کمتر و کمتر شدند. " ایشان افزودند: " من این مطلب را در غیاب شما بارها در جلسات خصوصی و عمومی زیادی مطرح کردهام. گفتهام که شما به چه صورتی بانک ملی را سامان بخشیدید. " طرح این مسائل از زبان آقای استاندار برایم تازگی داشت و بر انگیزهام افزود تا با شور بیشتری در خدمت بانک فعالیت کنم. مجدداً از حسن نظر استاندار تشکر کرده و گفتم: " بیتردید اگر موفقیتی کسب شده برتافته از یاری خداوند، حمایت شما و اعتماد همکاران بوده. " و اشاره کردم: " بنده هم که در این مدت کوتاه در کنار شما بودم از جنابعالی نکات پرشماری آموختم که مهمترین آن تواضع و فروتنی بوده. من هرگز اخلاق والا و پسندیده شما را فراموش نخواهم کرد. هیچوقت ".فضای بسیار محبتآمیز و عاطفی بین ما حاکم شده بود. فضایی که حال و هوایش هنوز جایی در دل و ذهنم دارد. از ایشان خداحافظی کرده و بیرون زدم. در حالی که دوستی ما تا به حال ادامه یافته. ایشان چندماه پس از رفتنم به عنوان استاندار، عازم استان سمنان شدند و سپس عنوان معاون انتظامی و امنیتی وزیر کشور را گرفتند. مسئولیتی که تا همین اواخر بر عهده ایشان بود. خبر رفتنم به سرعت بین همکاران و مشتریان پیچید. پیچید و پیدرپی با این سؤال مواجه شدم چرا میروید؟ چرا اینجا را ترک میکنید؟ چرا؟ چرا؟ ... در پاسخ به همان الطاف و ابراز محبتها تشکر مینمودم. تشکر نموده و تکرار میکردم مدیریت این بانک اینچنین تشخیص داده و چارهای جز پذیرفتن نداشتهام. براي مراسم توديع و معارفه جانشينم، عضو ديگر هیأتمدیره يعني آقاي دکتر پاشاييفام تشريف آورده بودند که بعدها معاون رئيس کل بانک مرکزي و سپس مديرعامل بانک سپه شدند. ( در عكس دكتر پاشايى فام نفر دوم از چپ ) آقاي پاشاييفام در مراسم توديع و در سالن اجتماعات بانک که مملو از همکاران، مشتريان و مقامات استاني بودند گفتند: « تا همین پارسال شکایات پرشماری از بانک ملی استان راهی مرکز میشدند. شکایات و گزارشهایی حاکی از درگیریها، نابهسامانیها و اختلافها» و افزودند: «دامنه بحران به حدی رسیده بود که در مرکز همه قطع امید کرده بودیم. بانک ملی گیلان در کشور رتبه یکی دو مانده به آخر قرار داشت و همه چیز نومید کننده بودند. » آقاي پاشاييفام ادامه دادند: «اما اکنون بانک ملي گيلان يکي از بهترين ادارات بانکی به شمار میرود.» سپس به ضرورت انتقال من به تهران و اينکه تصميم بر استفاده از يک مدير صفي در ستاد گرفته شده اشاره کردند. سپس نوبت به من رسید تا از پشت تریبون برای آخرین بار با همکاران و مردمان خوب گیلان حرف بزنم. گفتم: « تا بحال در مراسم توديع زيادي شرکت کرده و معمولاً علاقه و تمايلي به ارائه گزارشات عملکردي و ارائه اعداد و ارقام نداشتهام. بنابراین اینجا هم از این موضوع صرفنظر کرده و به مطلب دیگری اشاره میکنم.» و ادامه دادم: «به نقل از کنفسیوس در اشاره به برنامهریزی آمده اگر برنامه و محصول کوتاهمدت مورد نظرتان است برنج بکارید. اگر برنامه و محصول ميانمدت مدنظر شما است درخت بکاريد. اما اگر به دنبال حاصل برنامه و محصول بلندمدت هستید انسان تربیت کنید. مردمان را آموزش دهید.» سپس رو به عضو هيأتمديره گفتم جناب آقاي دکتر پاشاييفام، اعتراف ميکنم من همه اينها را، همه اين مطالبي که کنفسيوس گفته را در استان گيلان يافتم. جایی که در شاليزارهایش برنج ميکارند. جنگلهاي گيلان درختان پرشماری دارد و از آن مهمتر انسانهاي اهل فرهنگ، استان را فراگرفتهاند. حالا در شرایطی این استان را ترک میکنم که دوستان پرشماری چه میان همکاران و چه میان مردمان مهربانش یافتهام. آنچه برایم سرمایه و رهتوشهی گرانقدر به شمار میرود. »رسانهها و جرايد از موضوع انتقالم باخبر شده و در گزارشات خبري و سرمقالهها به مسئولين استان تاخته بودند چرا اجازه ميدهيد مديران موفق، استان را ترک کنند؟ همچنين به مرکزنشينان هم تاخته بودند چرا با جمع کردن مدیران موفق و با تجربه در مرکز، پايتخت را روز به روز فربهتر و استانها را روز به روز فقيرتر ميکنيد.هر کسي از زاويه ديد خود به موضوع نگريسته و قضاوت کرده بود. اما آنچه براي من اهميت فراوانی داشت سپري کردن دوران خوب و فراموشنشدني با مردمان فهيم گيلان بود. دوراني هر چند کوتاه اما ماندگار.برای مشاهده عکس های مربوط به استان گیلان اینجا را کلیک کنید .قسمت سی ودومقسمت سی چهارم
مشتریان بانک ملی ایران استحقاق دریافت بهت ... ...
نشست صمیمانه مدیرعامل بانک ملی ایران با ه ... ...
صفحه مدیر عامل بانک ملی ایران در شبکههای ... ...