Didgaheno.ir | Fa | En | Login        
فرهنگ مكتوب


6 دی 1390
استقبال نسبتاً خوبي كه از نشر سلسله خاطرات و تجربيات اين خدمتگزار كوچك- شامل بخش كوچكي از دوران مديريتي‌ام - توسط كاربران محترم و همكاران گرانقدر شبكه بانكي شد مرا بر آن داشت تا مطلب زير را بر آن بيفزايم

« چرا اقدام به نشر تجربيات مديريتي خود كرده‌ام؟ »
1- اعتقاد دارم فرهنگ مكتوب وقايع‌نويسي، تاريخ‌نويسي و تجارب‌نويسي در كشورهاي جهان سوم بسيار كم‌رنگ است. فرهنگی عمدتاً تبلور یافته از فرهنگ شفاهي.
فرهنگی که متأسفانه در رهگذر زمان خسارات هنگفتي متحمل مي‌شود و شايد بتوان آن را يكي از عوامل توسعه نيافتگي هم قلمداد کرد. براي مثال در بحث‌هاي مديريتي، تجربيات، نحوه تصميم‌گيري‌ها، چگونگي اقدامات انجام يافته و پيامدهاي آن‌ها و ... بندرت به صورت مكتوب نوشته می شوند.
آن چه آيندگان و نسل‌هاي بعد را برابر موقعیت ها و رخدادهای مشابه در نقطه صفر قرار می دهد. جایی که آنها به روش آزمون و خطا روی می آورند. در شرایطی که می توانند با توجه به تجربيات پيشين، پا روي دوش گذشتگان گذاشته و بهینه ترین تصميم‌ها را بگيرند. بهترنین گزینه ها را و رو به تعالي و توسعه گام بردارند..
يعني همان روشی که كشورهاي توسعه يافته برخلاف كشورهاي جهان سوم انجام مي‌دهند و از آن بهره می برند. آنان به تجربيات مكتوب گذشتگان روی آورده و از آنها استفاده و بهره‌برداري مناسب مي‌كنند. آنها اشتباهات گذشتگان را تكرار نمي‌كنند، از تصميمات خوب و مفيد آنان بهره‌مند مي‌شوند. در جا نمي‌زنند و رو به جلو حركت مي‌كنند. روندی که برایشان بدل به فرهنگ شده..
خب پرسش این است چرا كشورهاي رو به توسعه از اين روش بهینه و کارآ ـ فرهنگ مكتوب – استفاده نكنند؟
چرا آن را جايگزين فرهنگ شفاهي نكنند؟
2- يك بار با تعدادي از همكاران گپ و گفتگو داشتيم. سخن به خاطرات حرفه ای گذشته كشيده شد.
برایشان چند تایی از تجارب و خاطراتي كه بعداً انتشار يافتند را نقل كردم. متوجه شدم آنان شگفت‌زده و با تعجب از من پرسيدند كه چرا آنها را نمي‌نويسيد؟ چرا آنها را انتشار نمي‌دهيد تا همكاران بخوانند و بهره‌برداري كنند؟ سپس افزودند بسیاری از همكاران نمي‌دانند برای رسیدن به نقطه کنونی چه مسیر پر مشقتي را طي كرده‌ايد!
پاسخ دادم، بارها اين موضوع به ذهنم خطور کرده اين تجربيات را به ديگران، خصوصاً به همكاران انتقال دهم، ولي از آن جايي‌ كه مربوط به خود من بوده‌اند براي پرهیز از ورطه خودستايي از ابرازشان خودداري كرده‌ام.
باری، دوستان اصرار كردند كه چنین نيست و نسبت به نوشتن و انتشار و انتقال آنها به ديگران اقدام کنم. تشويق کردند و اصرار.
3- برغم مواجهه با اصرار آن دوستان و همكاران کماکان مردد بودم دست به انتشار بزنم يا نه؟ براي اتخاذ تصميم نهايي، اين موضوع را با دوست عزيزم جناب آقاي دكتر حميدرضا صدر استاد معزز دانشگاه و مشاور مديريت بانك در ميان گذاشتم. ايشان هم اصرار فرمودند خاطرات حرفه ای را ثبت کنم و در سايت انتشار دهم. دوباره پرسيدم به نظر شما " خاطرات را به اسم خود بنويسم بهتر است یا به نقل از طرف شخص سوم؟
ايشان توصيه کردند اولاً به نام خودتان انتشار دهيد چون اين گونه نافذتر است و کاراتر. دوماً در وب‌سايت خودتان دو بخش خاطرات خودتان و خاطرات ديگران تحت عنوان «تجارب و چالش‌ها» ايجاد كنيد. خاطرات مربوط به خود را در بخش «تجربيات من» و خاطرات ديگر دوستان، همكاران، كاربران محترم و علاقمندان را كه ارسال خواهند نمود در بخش «تجارب ديگران» بياوريد تا همگان از آنها استفاده و بهره‌برداري نمايند.
دست به كار شدم كه البته در طول راه نيز از راهنمايي‌هاي گرانقدر ايشان و همه دوستان و همکاران بهره‌مند شدم و جا دارد از همه بزرگواران تشكر و قدرداني نمايم.
- بنابراين مواردي كه در سه بند بالا ذكر كردم دليل انتشار اين بخش از خاطراتم بودند كه البته بيشتر سعي شد موارد كاربردي آنها نقل شود تا براي مديران، رؤسا و همكاران قابل استفاده باشد. خاطرات مديريتي پرشمارتری از این دست كم و بيش وجود دارند و اميدوارم در آينده فرصتي دست دهد تا بخش‌هاي ديگر آنرا به نظر فرهيختگان برسانم.
از آغازين قسمت‌هاي انتشار تجارب و خاطرات، واكنش‌ها نسبت به آنها آغاز شدند و رفته رفته استقبال نسبتاً خوب دوستان افزایش یافتند. پيام‌ها و پيشنهادات بيشماري از طريق تالار گفتگو، SMS، ايميل و وب‌سايت ارسال شدند. از آن جا که اغلب آنها به صورت خصوصي ارسال شدند، به رسم امانتداري از انتشارشان خودداري كردم. جدا از اظهار محبت‌هاي بيشماري كه عنايت فرموده بودند از نظرات بسيار ارزشمندشان فراوان بهره‌ها بردم.
برخي هم پيشنهاد داده بودند كه آنها را به صورت جزوه يا كتاب چاپ كنم و به رؤساي شعب ارسال نمايم تا مطالعه كنند كه البته فعلاً قصد اين كار را ندارم. اما در اينجا لازم مي‌دانم از جناب آقاي   
حسين كميلي   همكار فرهيخته و گرانقدر شبكه بانكي كه پرداخت و توجه ويژه‌اي به اين بخش از مطالب و حتي نكات ريز آن داشته‌اند تشكر ويژه‌اي کنم.
به هرحال، چنان كه گفته شد در اين بخش از وب‌سايت – تجارب و چالش‌ها - بستري فراهم شده است تا تجربيات قابل استفاده خود را به همديگر انتقال دهيم تا بلكه راهگشاي گره‌هاي آينده ما باشد به امید خداوند. مجدداً از بذل توجه و عنايتي كه بزرگواران داشته‌اند تشكر و قدرداني مي‌نمايم.
براي آنكه مفتخر به ميزباني تجارب گرانقدر شما باشم مي توانيد از طريق پست الكترونيكي به آدرس shoma@didgaheno.ir اقدام فرماييد.





  ارسال نظر

ايميل :     
وب سايت :  
نام و نام خانوادگی :  
نظر :
 


 
نظرات ارسالی
بنام یگانه خالق هستی بخش باعرض سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز وبزرگوار جناب آقای حسین زاده عملکرد امروز ما حاصل آموخته های دیروز ماست و عملکرد فردای ما نتیجه ی یادگیری امروز ماست . پس چه زیباست که امروزـ ما ـ در کنار کسب بیشتر علم ودانش از تجربیات ارزشمند مدیران لایقی مثل شما نیز استفاده نموده و در زندگی روزمره ی کاری خود به کار ببندیم و با مطالعه ی خاطرات وتجارب مدیریتی ( که بنده نیز با بتحریر در آمدن آن بصورت کتاب ودر اختیار قرار گرفتن همکاران موافقم ) شما ودیگر مدیران لایق که در بانک ملی بی شمارند درس بگیریم و با الهام گرفتن از نکات مهم آن در پیشرفت بانک بکار گیریم . زمانی که صحبت نشر وچاپ به میان می آید مساله ماندگاری وتاثیر گذاری و ارزش آن به عنوان یک اثر نیز مورد بحث قرار میگیرد . در نظرات دوستان بحث فرهنگ مکتوب وفرهنگ شفاهی به میان آمد وبه نظر من یک داستانی کوتاه ـخاطره ـتجربه یا افسانه ای که مکتوب شود ارزشمند و ماندگار میشود حتی اگر خواننده وطرفدار کمی داشته باشد. در جایی خواندم که یک سخنران مشهور سمینارش را با یک اسکناس بیست دلاری شروع کرد واز حاضرین پرسید : چه کسی این دلار را میخواهد ؟ تعدادی ازحاضرین دست بلند کردند و او گفت به یکی از شما این اسکناس را خواهم داد اول اجازه دهید کاری انجام دهم . اسکناس را مچاله کرد و دوباره پرسید :چه کسی این اسکناس را میخواهد ؟هنوز همان دستها بالا بود . اسکناس را زیر پایش انداخت و با پایش آنرا له و مچاله ولگد کرد و اسکناس کثیف شد و بعد برداشت و به همه گفت : حالا چه کسی این اسکناس کثیف ومچاله شده را میخواهد و باز هم دستها همچنان بالا بود . او با این کار میخواست درسی به حضار دهد درس ارزش در گذر زمان و اینکه با گذشت زمان ومچاله شدنها وبا سردی وگرمی و فراز ونشیبها ارزش هیچ آثار مکتوبی از بین نخواهد رفت .
محمد پورثمرین     وب سایت:

درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد! سر افراز و پاینده باشید
محمدرضا محمودیان     وب سایت: www.bmik.blogfa.com

با عرض سلام خدمت استاد گرامی بایستی عرض کنم من هم مانند مک لوهان اعتقاد دارم که رسانه پیام است از خواندن خاطرات شما بسیار لذت میبرم و فراوان می آموزم امیدوارم در آینده خاطرات خود را در قالب یک کتاب چاب و منتشر نمایید در واقع ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آن ها را دوست داریم و به آن ها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم ولی متاسفانه عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی
محمدرضا محمودیان     وب سایت: www.bmik.blogfa.com

با سلام و احترام ممنون از اینکه خاطرات و روزنوشت های خود را در اختیار دیگر همکاران قرار می دهید شخصا" با توجه به خاطرات شما ، مشکلی را که داشتم با الهام گرفتن از راه حلی از شما بر طرف نمودم. منتظر ادامه انها می مانیم.
alipour     وب سایت: wwww.itmanager.blogfa.com

یک داستان واقعی : در دبیرستان من تنها حامی مادرم بودم. کارم شده بود خواندن زندگی‌نامه‌های اشخاص مشهور برای او. روزی که داشتم بیوگرافی «آملیا ارهارت» را می‌خواندم، فهمیدم که دوستانم در کالج ثبت‌نام کرده‌اند و مرا خبر نکرده‌اند و درنتیجه، جا مانده‌ام. کاری به این ندارم که من هم درعوض، دو شغل داشتم و برای این موضوع، یعنی ادامه‌ی تحصیل، اهمیت زیادی قائل نبودم. آملیا هم در گوشم زمزمه می‌کرد: «بعضی‌ها قبلاً آبراهه‌ و جاده‌ای برای خود ساخته‌اند. حال اگر شما هم فقط یکی ساخته و پرداخته باشید، باز جای شکرش باقی است و نگرانی ندارد. ولی اگر از آن افرادی هستید که حتی یک گریزگاه و یک کوره‌راه هم ندارید، فوراً دست به کار شوید و بیلی به دست بگیرید و به ساختن آن بپردازید. راهی را هموار کنید که هم خودتان از آن استفاده کنید و هم کسانی که در پی شما می‌آیند و به دنبال‌تان هستند تا از آن بهره بگیرند.» همان روز دریافتم که اگر وارد کالج نشده و عقب مانده‌ام، این را می‌توانم با خواندن زندگی‌نامه‌های افراد معروف جبران کنم و نکات جالب زندگی آنان و گفته‌هایشان را به در و دیوار اطاقم و کمدها و اتومبیلم بچسبانم. هرازگاهی، خطاب به آملیا ا
همکار بانکی     وب سایت:

با عرض احترام خدمت شما سرور گرامی ... راستش از دید خیلی از همکاران عزیزان هیات مدیره کسانی هستند که راه ترقی رو نه با پله بلکه با آسانسور طی کردند ولی ظاهرا در مورد شما این موضوع اصلا صدق نمی کنه ... خدایش این سایت یه نعمتی هستش واسه ما بچه های بانک که دورادور ازخدمتتون مستفیض بشیم ... واسه همه چیز ممنونم
ارسلان     وب سایت: www.baanki.blogfa.com

جناب آقايان كميلي و نوربخش :
همچنانكه اشاره رفت مشكل اصلي در اين ارتباط غلبه فرهنگ شفاهي بر فرهنگ مكتوب در كشورمان مي باشد .اما هر كسي در حد بضاعت خويش بايد براي تغيير اين وضعيت كه قطعاَ در رشد و پشرفت آينده كشور تاثير گذار خواهد بود تلاش كند . همه اقداماتي كه شما در اين راه شروع كرده ايد حتماَ مفيد و موثر هستند ، برايتان آرزوي موفقيت دارم .درضمن ‎‏‏‏‏‏من خودم شخصاَ به جوانان ،خصوصاَ جوانان خلاقي كه اشاره داشتيد بسيار اميدوارم . بسيار .
حسين زاده
    وب سایت:

با عرض سلام و احترام . هر چند که نگاشتن اتوبیوگرافی توسط اشخاص موفق جهت بهره بردن دیگران از تجربیات ایشان پدبده جدیدی به شمار نمیرود اما آنچه در جامعه کنونی ایران مشاهده میگردد از طرفی کمبود مطالعه و از طرف دیگر مقاومت در مقابل انتقال تجربیات میباشد. به نظر بنده؛ یکی از ضروریات سیستم بانکی کشور، تزریق دانش مدیریت به بدنه این سیستم میباشد . آموختن مدیریت (که یکی از مهمترین شاخه‌های آن مدیریت بحران میباشد) نیازی واقعی و ملموس است که در برخورد با مشتریان و همکاران میتواند مثمرثمر واقع گردد. اما بهترین روش تزریق یا انتقال تجربیات و آموزه‌های مدیریتی چگونه باشد تا مقاومت‌های ناخواسته را ایجاد ننماید؟؟ دقیقا نمیدانم! بنده از مدتها قبل برگه‌هایی را در اختیار برخی همکاران پیشکسوت قرار داده‌ام تا تجربیات مدیریتی خود را بصورت کوتاه ؛ مکتوب نمایند.روش دیگر صحبت با همکارانیست که علیرغم نداشتن پست سازمانی بالا، بعنوان افرادی خلاق،موفق و خوش برخورد در بین همکاران زبانزد هستند.امیدوارم به این روشهای غیر مستقیم و انتشار نتایج آن بتوان روحیه آموزش پذیری(و نه تقلید) را در بین همکاران گرامی افزایش داد. آنچه که بنده در مورد باز
حسین کمیلی     وب سایت: http://hoseinonline.mihanblog.com/post/77

با سلام عرض ادب واحترام محضر استاد گرانقدر جناب آقای حسین زاده همانطوریکه اشاره فرمودید و بر همگان آشکار است معمولاً در کشورهای در حال توسعه و جهان سومی برای بدست آوردن یک محصولی یا تجربه ای عادت بر این است که یک هزینه هنگفتی پرداخت شود و در کشور ما حتی در سازمان ما هم از این دست کارها زیاد مشاهده می شود ، مانند هزینه های ... ریالی تبلیغات های رسانه ای که گاهاً بازدهی کل این تبلیغات ها کمتر از خود هزینه های انجام شده می باشد. بنابر این ما عادت نداریم که از تجربه های گرانقدر و رایگان دیگران استفاده کنیم . به هر حال همیشه باید از نقطه ای شروع کرد که در بین بزرگ مردان بانک هم جنابعالی فبح باب فرمودید وامید است که انشاالله سایر مدیران هم تجربه های ارزشمند خود را دراختیار همکاران قرار دهند نا آنان که میراث دار این سازمان سترگ خواهند بود سرلوحه امور خود قرار دهند. بنده تمام مطالب خاطرات شما را شخصاً بند به بند مطالعه کردم و بعضی از قسمت های کلیدی آن را در فایل شخصی خودم ذخیره کرده ام . به امید و انتظار تحریر تجربیات و خاطرات بعدی حضرتعالی هستیم . سرافراز و پاینده و ماندگار
عالم نوربخش     وب سایت:





© Copyright 2011. All right reserved. تمامی حقوق متعلق به این سایت برای محمد رضا حسین زاده محفوظ می باشد.